کم آویز

خاطرات کوهستان

کم آویز

خاطرات کوهستان

دیگه داره حالم از خودم بهم می خوره !!!!!

خوب نکبت! این چه وضعیه برا خودت دست کردی؟ همیشه یکی باید مواظبت باشه؟ آخه آدم با جون خودش بازی می کنه ؟ می دونی هربار که دچار افت........ می شی چقدر از سلولهای مغزت از بین میرنن؟ به خدا اگه یه حیوون الان جای تو بود بهتر از سلامتیش مراقبت می کرد. آخه یه نهار چیه که سر وقت نمی خوری ؟ همیشه باید برا بقیه دردسر درست کنی؟ خلاصه بگم دیگه حالم داره ازت بهم می خوره آقا مصطفی! فکر می کنی خدا چقدر بهت رحم می کنه ؟ بالاخره یکی از همین روزها با این بی فکری که داری وسط خیابوونی، تو کوهی یه جایی دوباره حالت بهم می خوره و اونوقت دیگه حتی خدا هم بهت رحم نمی کنه و قربون سرم میشی! به جهنم.......... 

با خیام

گویند کسان ، بهشت با حور خوش است       من می گوییم که آب انگور خوش است 

این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار            که آواز دهل شنیدن از دور خوش است

یلدا

ما طبع هنری نداریم که بخوایم به شیوه ادبی از یلدا بگیم ولی یکمی دلمون گرفت و آزرده خاطر شدیم وقتی از خیلیها پرسیدم شب یلدا چیکاره بودید و جواب شنیدیم ساعت 10 زدیم به خواب. 

در آیین ایران باستان یلدا شبی اساطیری با رسوم خاص بوده و درسته که در رژیم کنونی نسبت به این رسومات بی توجهی میشه ولی خود ما نباید بی تفاوت از کنار هویت تاریخی و فرهنگیمون بگذریم. چطور می تونیم به مناسبت Valentine خودمون رو خفه کنیم ولی نمی تونیم مراسمات تاریخی اینچینی رو دوباره بازتولید کنیم ؟؟؟؟؟ 

بگذریم ................ 

جای شما خالی ما که طبق رسم هر ساله، کل فامیل جمع شدیم خونه پدربزرگ و بعد از خوردن شام و میوه و آجیل تا سرحد مرگ !!! شروع کردیم بازی ورق و تا ساعت 2 نصفه شب بازیمون ادامه پیدا کرد. 5 دست بردیم و 2دست باختیم . بقیه هم که بازی نمی کردن دور عموی بزرگ ما جمع شده بودن و به حافظ تفال می زدن. خلاصه خیلی خوش گذشت اگرچه خیلی دوست داشتم یلدام رو توی کوه و زیر قله به صبح برسونم که به خاطر احترام به فامیل از خیرش گذشتم .....