این حس سالهاست که با ایماست! و حس اگر بشود گفت نوستالوزیکیست. مثل آدمی که می داند هرجا برود البته از اهل آنجا نیست. شاید جای اش همیشه باید در راه منزل کند. به قول حافظ: با خاک راه یسکان شدیم... و نشد!
نتیجه اش رو دیدم ! تبدیل شدن یه دانشجوی مهندسی برق در سالهای پایان تحصیل به موجودی که بیخود ساعتهای مدیدی رو قدم می زنه و .............. ! متاسفم.
سلام مرسی که از بلاگم دیدن کردین!!! گاهی وقتها باید رفت و ندونست کجا مقصده!!!!!! گاهی وقتها رفتن حکم یک شروع دوباره رو واسه آدم داره اما اگه مقصد معین باشه می تونه مانع کسب تجربیات بین راه باشه!!!!!!!!! اونقدر برو تا بدونی که مقصد نامعلوم مقاصد معلومی رو واست مهیا کرده!!! تا بعد به امید دیدار بدرود
در مورد پستتون باید بگم که سفر مهمه مقصد فقط یه انگیزه برای حرکته پس آدم از رفتن خوشحال می شه کیف می کنه می زنه تو دل جاده ... (دیدی چه حس خوبی پیدا می کنه)
بهتر از کوه رفتنه ! توی کوه آدم همش باید خسته بشه ولی وقتی می ری توی جاده حتی اگه پیاده بری اونقدر مسیر شفاف و قشنگه که نگو و نپرس
اما اولا شیوه نوشتن من رو تقلید نکنید! اختصاصیه و کپی رایت ممنوع ِ حتی اگه بخواهید جواب بدید به خودم !!!!!!!
دوما شیوه غربی ها یه مشکل اساسی داره :
مشکل اینه که اگه بخوای بری زیر یه سقف با یکی مثلا ۴ ماه زندگی کنی بعد بگی نه بدرد نمی خوره که باز هم همون ضربه روحی رو می خوری ؟؟؟؟ چه فرقی می کنه جدا شدن به هر شیوه می تونه آسیب بزنه باز هم زیر یه سقف زندگی کردی جسم و روحت رو توی رابطه گذاشتی
توی ایران هم می تونی طلاق بگیری و بسیار زوجین متاسفانه همین کار رو می کنن
مهم اینه که تا زیر یه سقف نری نمی تونی بشناسی طرفت رو
بعد فقط و فقط در مقوله ازدواجه که چون طرفین رابطه رو محکم می بینن کمی از چهره ها و اخلاقیات واقعیشون رو نمایش می دهند هم خونه بودن هم نمی تونه دلیل قانع کننده ای برای شناخت باشه
کلید واژه زیر یه سقف : یعنی زن و مردی که به یکدیگر تعهد می دهند تا آخر عمر زیر یک سقف بگذرانندو شاهدانی را برای این امر می گیرند .
سلام چقدر خوبه که حکم رفتن داری و بدون شک هم رسیدنی در کار است اما مثل ما کنار کامپیوتر به کجا می رسی جز حرف و حرف . دست راستت رو سر ما ....کاش ما هم کوهی بودیم .راستی با سرما چه کردید
حتما هر رفتنی رسیدن داره، اما رسیدن به کجا وبه چه قیمتی ؟ این چیزیه که آزارم میده ! صعود زمستانه به شرط داشتن تجهیزات فنی بی دغدغه و خیلی لذت بخشه ! خدا رو شکر تجهیزات ما هم بد نیست.
با خوندن این جملات کوتاه اما گویا... ناخود آگاه یاد ترس پرنده از پریدن و این شعر سهراب افتادم ...
دریچه باز قفس بر تازگی باغ ها سر انگیز است. اما ، بال از جنبش رسته است. وسوسه چمن ها بیهوده است. میان پرنده و پرواز ، فراموشی بال و پر است. در چشم پرنده قطره بینایی است : ساقه به بالا می رود . میوه فرو می افتد.دگرگونی غمناک است. نور ، آلودگی است. نوسان ، آلودگی است. رفتن ، آلودگی. پرنده در خواب بال و پرش تنها مانده است. چشمانش پرتوی میوه ها را می راند. سرودش بر زیر وبم شاخه ها پیشی گرفته است. سرشاری اش قفس را می لرزاند. نسیم ، هوا را می شکند: دریچه قفس بی تاب است
کویر شن دریا ببینم احیانا به غروب آفتاب نخوردید ...
اگه غروب هم بهش اضافه کنیم فقط می تونم بگم
برای بند فقط 6 "پس از حذف اضافات کوه نوردی و پیاده روی و ..." بهتون حسودیم شد ....
این اصلا انصاف نیست
راستی من نمی دونم چرا نمی تونم کامنت بزارم بنابراین امیدوارم ارسال بشه چون حوصله یک بار دیگه ارسال رو ندارم
این بار دومه!
از اونجایی که شب رو لب ساحل چادر زده بودیم غروب که تصویرش در دریا افتاده بود واقعا غیر قابل وصف بود. این پشتکارت برای من قابل تحسینه! خوشبختانه ارسال شده. چی انصاف نیست؟ که 30 کیلومتر پیاده روی کردیم!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
این حس سالهاست که با ایماست!
و حس اگر بشود گفت نوستالوزیکیست. مثل آدمی که می داند هرجا برود البته از اهل آنجا نیست. شاید جای اش همیشه باید در راه منزل کند.
به قول حافظ: با خاک راه یسکان شدیم... و نشد!
نتیجه اش رو دیدم ! تبدیل شدن یه دانشجوی مهندسی برق در سالهای پایان تحصیل به موجودی که بیخود ساعتهای مدیدی رو قدم می زنه و .............. ! متاسفم.
چشم به راه آنچه میخواهی نمان بلکه با تمام وجود آن را بجوی و بدان که در نیمه ی راه با تو دیدار خواهد کرد...
وقتی باید رفت حست هم میگه باید بری پس میری هر چه بادآباد... حتماْ خوش میگذره ...
احسنت ! احسنت !
لذت بردم و به شدت تحت تاثیرقرار گرفتم..............
ممنون .
بابا نوشته ی شما هم که دست کمی از نوشتن من نداشت:)
سلام
مرسی که از بلاگم دیدن کردین!!!
گاهی وقتها باید رفت و ندونست کجا مقصده!!!!!!
گاهی وقتها رفتن حکم یک شروع دوباره رو واسه آدم داره اما اگه مقصد معین باشه می تونه مانع کسب تجربیات بین راه باشه!!!!!!!!!
اونقدر برو تا بدونی که مقصد نامعلوم مقاصد معلومی رو واست مهیا کرده!!!
تا بعد
به امید دیدار
بدرود
مرسی، جواب خوبی بود
سلام
در مورد پستتون باید بگم که سفر مهمه مقصد فقط یه انگیزه برای حرکته پس آدم از رفتن خوشحال می شه کیف می کنه می زنه تو دل جاده ... (دیدی چه حس خوبی پیدا می کنه)
بهتر از کوه رفتنه ! توی کوه آدم همش باید خسته بشه ولی وقتی می ری توی جاده حتی اگه پیاده بری اونقدر مسیر شفاف و قشنگه که نگو و نپرس
اما اولا شیوه نوشتن من رو تقلید نکنید! اختصاصیه و کپی رایت ممنوع ِ حتی اگه بخواهید جواب بدید به خودم !!!!!!!
دوما شیوه غربی ها یه مشکل اساسی داره :
مشکل اینه که اگه بخوای بری زیر یه سقف با یکی مثلا ۴ ماه زندگی کنی بعد بگی نه بدرد نمی خوره که باز هم همون ضربه روحی رو می خوری ؟؟؟؟ چه فرقی می کنه جدا شدن به هر شیوه می تونه آسیب بزنه باز هم زیر یه سقف زندگی کردی جسم و روحت رو توی رابطه گذاشتی
توی ایران هم می تونی طلاق بگیری و بسیار زوجین متاسفانه همین کار رو می کنن
مهم اینه که تا زیر یه سقف نری نمی تونی بشناسی طرفت رو
بعد فقط و فقط در مقوله ازدواجه که چون طرفین رابطه رو محکم می بینن کمی از چهره ها و اخلاقیات واقعیشون رو نمایش می دهند هم خونه بودن هم نمی تونه دلیل قانع کننده ای برای شناخت باشه
کلید واژه زیر یه سقف : یعنی زن و مردی که به یکدیگر تعهد می دهند تا آخر عمر زیر یک سقف بگذرانندو شاهدانی را برای این امر می گیرند .
سلام
چقدر خوبه که حکم رفتن داری و بدون شک هم رسیدنی در کار است اما مثل ما کنار کامپیوتر به کجا می رسی جز حرف و حرف . دست راستت رو سر ما ....کاش ما هم کوهی بودیم .راستی با سرما چه کردید
حتما هر رفتنی رسیدن داره، اما رسیدن به کجا وبه چه قیمتی ؟ این چیزیه که آزارم میده ! صعود زمستانه به شرط داشتن تجهیزات فنی بی دغدغه و خیلی لذت بخشه ! خدا رو شکر تجهیزات ما هم بد نیست.
با خوندن این جملات کوتاه اما گویا...
ناخود آگاه یاد ترس پرنده از پریدن و این شعر سهراب افتادم ...
دریچه باز قفس بر تازگی باغ ها سر انگیز است.
اما ، بال از جنبش رسته است.
وسوسه چمن ها بیهوده است.
میان پرنده و پرواز ، فراموشی بال و پر است.
در چشم پرنده قطره بینایی است :
ساقه به بالا می رود . میوه فرو می افتد.دگرگونی غمناک است.
نور ، آلودگی است. نوسان ، آلودگی است. رفتن ، آلودگی.
پرنده در خواب بال و پرش تنها مانده است.
چشمانش پرتوی میوه ها را می راند.
سرودش بر زیر وبم شاخه ها پیشی گرفته است.
سرشاری اش قفس را می لرزاند.
نسیم ، هوا را می شکند: دریچه قفس بی تاب است
دوست عزیز
عشق و دوست داشتن رو دست کم گرفتی . مثل همه پسرها . در هر حال از نظر دادنت ممنونم .
تا منظره ای زیبا برای دیدن و کاری زیبا برای انجام دادن هست، زندگی معنی دارد.
ممنون که سر زدی
خواستم بدونی بی معرفت نیستم
واقعا بسیاری از وبلاگ نویسها از درک و شعور بالایی برخوردار هستند !
این جواب هم پر معنی بود.........
کویر شن دریا ببینم احیانا به غروب آفتاب نخوردید ...
اگه غروب هم بهش اضافه کنیم فقط می تونم بگم
برای بند فقط 6 "پس از حذف اضافات کوه نوردی و پیاده روی و ..." بهتون حسودیم شد ....
این اصلا انصاف نیست
راستی من نمی دونم چرا نمی تونم کامنت بزارم بنابراین امیدوارم ارسال بشه چون حوصله یک بار دیگه ارسال رو ندارم
این بار دومه!
از اونجایی که شب رو لب ساحل چادر زده بودیم غروب که تصویرش در دریا افتاده بود واقعا غیر قابل وصف بود.
این پشتکارت برای من قابل تحسینه! خوشبختانه ارسال شده.
چی انصاف نیست؟ که 30 کیلومتر پیاده روی کردیم!